17 ماهگی ناناز مامان

دوست داشتنت
اندازه ندارد...
پايان ندارد...
گويي بايستي    بر ساحل اقيانوس

و
موجهاي کوچک و بزرگِ مکرّر را بي‌انتها بشماري 

دخملی خوشگلم رفتیم تولد عرفان 

ببین چطوری تو بغل گرفتیش و داری تولدش رو بهش تبریک میگی 

فدای دل مهربونت فرشته مامانی  

اینم شیطنتای دخملی

میری رو میز ال سی دی میشینی و دکمه محافظ و میزنی و تلویزیون رو خاموشش میکنی بعد میگی مامانی مامانی کارتون

منظورت اینه که دوباره تلویزیون رو برات روشنش کنم

ای شیطون

الهی قربونت برم که اینقد بزرگ شدی و خانوم شدی که دیگه الان عروسکاتو روی پات میزاری و لالا شون میکنی

البته خودت میگی نانا

عاشق کتاب خوندنی و همه ش کتاباتو میاری که برات بخونم

منم چندتا شعر برات روی کاعذ نوشتم الان داری خودت اونا رو میخوونی البته یکی باید باشه ترجمه کنه برامون

انگشتت هم میزاری رو کاغذ که انگار سواد هم داری و قشنگ خط به خط میخونیشون

عزیزمی 

یه گردش یه روزه رفتیم ویلای یکی از دوستان خیلی خوش گذشت

حسابی توی استخر بازی کردی و کیف کردی

جلیقه هم پوشیده بودی  البته فقط بیرون از استخر

با بابایی حسابی بازی کردین به قول خودت آب بادی(آب بازی)

فدای حرف زدنت بشم الهی 

اول مامان صدام میکردی بعدش میگفتی مامانی الانم که دیگه صدام میکنی مامان نون(جون) و بابایی رو هم بابانون صداش میکنی

وقتی بهم میگی مامان جون قند تو دلم آب میشه قربون اون صدای قشنگت برم من 

کلمات جدیدت

حموت = حموم

آب بادی=آب بازی

ماشت=ماست

کارتون

دادا=داداش (به عرفان میگی)

دایی

عمو

نانا=لالا

الان که ماه رمضونه من و شما با هم میریم مسجد کنار خونه مامان مریم اینا ، هرشب یه جز قرآن رو میخونن

اولاش خیلی دخمل خوبی بودی میشستی کنارم تا مراسم تموم شه ولی جدیدا هر دو دقیقه یه بار میگی مامانی آب بده ، آّب آب 

منو مجبور میکنی بریم کنار آب سرد کن البته آب که نمیخوای میخوای با مهرا بازی کنی یا بری از پله ها بالا

خلاصه دخمل شیطون نمیزاری گوش بدم قرانو

دیگه باید بزارمت پیش بابایی