22 ماهگي عزيزدلم
تك تك لحظه هاي اين 22 ماه براي ما
پر بود از عشق
از مهرباني
از محبت
از زندگـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــي
برايت دنيايي به زيبايي هر آنچه زيبايش ميداني آرزو ميكنم
22 ماهگيت مبارك عشــــــــــــــــــــــــــــــــق من
ســــــــــــــــــــــــــلام
عاشق سلام گفتنتم عزيزم
وقتي بابايي از سركار مياد خونه كلي ذوق ميكني بدو بدو ميري دم در و تا بابايي رو ببيني ميگي
سلااااااااااااام باباحسان
اون موقع ست كه ديگه بابايي حسابي ذوق ميكنه و تو بغل ميگيرتت و يه بوس بزرگ از اون لپاي نازت
ميگيره
قربون اين شيرين زبونيات نازنينم
خدا رو شكر دستشويي رفتن رو خيلي زود ياد گرفتي و الان ديگه پوشاكت نميكنم چون اصلا دوس نداري و حتي اگه پوشاك باشي هم ميگي ماماني جيش دارم و بايد پوشاكت رو در بيارم بري دستشويي جيش كني
تا الان كه نزديك به سه هفته ست پوشاكت نميكنم خودت رو خيس نميكني و من از اين بابت خيلي خوشحالم چون طبق تعريفاي ديگران كه ميگفتن خيلي از پوشاك گرفتن بچه ها سخته فك ميكردم چطوري بايد از پوشاك بگيرمت كه خدا رو شكر اين موضوع خيلي ساده و آسون حل ش
مرسسسسسسسسسي مهرساي گلم بابت همكاريت
دايره لغاتت هم خيلي زياد شده و تقريبا جملات رو كامل ميگي
من و بابايي عاشق حرف زدنتيم عزيزم
هرچي رو كه فك كني ماله خودته ميگي : مامان ماله مهرساست
تقريبا همه چي تو خونه ماله مهرساست
عاشق نقاشي كشيدني
ميگي مامان نخاشي بكشم با شمعي(مدادشمعي )مدام هم عكس بابا رو ميكشي و چش چش دو ابرو
ميخوني
شكل دايره و مثلث و مربع رو هم ياد گرفتي و منم برات ميكشم رو كاغذ و ازت ميپرسن اين چيه و شما هم درست بهم جواب ميدي عسله مامان
جديدا تو خونه كه داري ميچرخي هي ميخوني عسل خانوم بعله عسل خانوم بعله
من برات ميخونم تپل تپل شما هم سريع ميگي جانه تپل
و عاشق كتاب حسني هستي
شبا كه بابايي از باشگاه برميگرده با بابا ورزش ميكني و كلي ميخندي و ذوق ميكني
عاشقتــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم دختر زيباي من